شما هیچ موردی در سبد خرید خود ندارید
دنیل گلمن کتاب خود را با بحثی آغاز می‌کند که این روزها برای همه آشنا (و حتی شاید کهنه) است: هوش هیجانی بیشتر از هوش ریاضی (که با IQ سنجیده می‌شود) به کار می‌آید؛ چه در زندگی و چه در مسیر شغلی. گلمن معتقد است که مهارت رهبری و بسیاری دیگر از مهارتهایی که پایهٔ اصلی‌شان ارتباط با دیگران است، به هوش هیجانی نیاز دارند. او این پنج مفهوم را ستون‌های اصلی هوش هیجانی در نظر می‌گیرد: خودآگاهی هیجانی، خودتنظیم‌گری، خودانگیزی، همدلی و مدیریت روابط. از نظر گلمن هر مهارت ارتباطی دیگری که به ذهن شما می‌رسد (مانند درک پیامهای غیرکلامی، علائم چهره، توانایی بیان عواطف و …) زیرمجموعهٔ یکی از این پنج ستون محسوب می‌شود.
450,000 تومان
+ -

گلمن در کتاب هوش اجتماعی تلاش می‌کند نشان دهد که مغز انسان به گونه‌ای طراحی شده که نه تنها توانایی تعامل اجتماعی دارد، بلکه اساساً برای این کار ساخته شده است. یعنی ما به طور غریزی به دنبال ایجاد ارتباط، همدلی و همکاری با دیگران هستیم و این رفتارها ریشه در ساختار عصبی ما دارند.

 

او مسیرهای بالادستی (High-roads) را که مربوط به تفکر آگاهانه و تحلیل منطقی است، در برابر مسیرهای پایین‌دستی (Low-roads) که بیشتر به واکنش‌های سریع، احساسی و غریزی مربوط می‌شوند، قرار می‌دهد. نکته مهم این است که تعاملات اجتماعی ما صرفاً محصول تصمیمات آگاهانه نیست، بلکه بخش بزرگی از آن ناشی از واکنش‌های ناخودآگاه و عمیقاً درونی شده است.

 

همین موضوع است که باعث می‌شود انسان‌ها در شرایط دشوار مثل دیدن رنج دیگران، واکنش‌هایی عاطفی و همدلانه نشان دهند و گاهی حتی منافع شخصی خود را فدای رفاه جمعی کنند. نمونه آزمایش میمون‌ها که در کتاب ذکر شده، دقیقاً همین موضوع را به خوبی نشان می‌دهد: وقتی چهار میمون ترجیح می‌دهند غذای کمتر بخورند تا به میمون دیگری آسیب نرسد، معنایش این است که ریشه‌های همدلی و همکاری در مغز ما عمیق‌تر از هر منطق صرفاً سودجویانه است.

 

گلمن معتقد است این ظرفیت ذاتی مغز، فرصت بزرگی برای بهبود مهارت‌های هوش اجتماعی ماست. چون وقتی ما بتوانیم مسیر پایین‌دستی را بشناسیم و با آگاهی در مسیر بالادستی مدیریت کنیم، قدرت برقراری ارتباط موثر، مدیریت احساسات و حل تعارضات افزایش می‌یابد.

بررسی و نظر خود را بنویسید
  • تنها کاربران عضو می توانند بررسی خود را بنویسند
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*

گلمن در کتاب هوش اجتماعی تلاش می‌کند نشان دهد که مغز انسان به گونه‌ای طراحی شده که نه تنها توانایی تعامل اجتماعی دارد، بلکه اساساً برای این کار ساخته شده است. یعنی ما به طور غریزی به دنبال ایجاد ارتباط، همدلی و همکاری با دیگران هستیم و این رفتارها ریشه در ساختار عصبی ما دارند.

 

او مسیرهای بالادستی (High-roads) را که مربوط به تفکر آگاهانه و تحلیل منطقی است، در برابر مسیرهای پایین‌دستی (Low-roads) که بیشتر به واکنش‌های سریع، احساسی و غریزی مربوط می‌شوند، قرار می‌دهد. نکته مهم این است که تعاملات اجتماعی ما صرفاً محصول تصمیمات آگاهانه نیست، بلکه بخش بزرگی از آن ناشی از واکنش‌های ناخودآگاه و عمیقاً درونی شده است.

 

همین موضوع است که باعث می‌شود انسان‌ها در شرایط دشوار مثل دیدن رنج دیگران، واکنش‌هایی عاطفی و همدلانه نشان دهند و گاهی حتی منافع شخصی خود را فدای رفاه جمعی کنند. نمونه آزمایش میمون‌ها که در کتاب ذکر شده، دقیقاً همین موضوع را به خوبی نشان می‌دهد: وقتی چهار میمون ترجیح می‌دهند غذای کمتر بخورند تا به میمون دیگری آسیب نرسد، معنایش این است که ریشه‌های همدلی و همکاری در مغز ما عمیق‌تر از هر منطق صرفاً سودجویانه است.

 

گلمن معتقد است این ظرفیت ذاتی مغز، فرصت بزرگی برای بهبود مهارت‌های هوش اجتماعی ماست. چون وقتی ما بتوانیم مسیر پایین‌دستی را بشناسیم و با آگاهی در مسیر بالادستی مدیریت کنیم، قدرت برقراری ارتباط موثر، مدیریت احساسات و حل تعارضات افزایش می‌یابد.